گداخت جان که شود کار دل تمام و… نشد!
گفتوگو با هنرمند پیشکسوت خوشنویسی استاد محمد احصایی
ماهنامه خبری آموزشی هنرهای تجسمی
شماره ۱۳، اسفند ۱۳۷۵
ممکن است در مورد شیوه و سبک خود مختصری توضیح بفرمایید
این حقیر، به ایمان و اعتقاد خوشنویسان دورهی تیموری، عشق و سرزندگی خطاطان دورهی صفوی، سختکوشی و نوآوریهای مشاقان آن دورهی قاجار، و فقر میرحسین خوشنویس سالهاست که ذُل زدهام؛ بلکه به مدد فیض الهی از دستان این ناچیز نیز وجیزهای حاصل شود و نشد!
سالهای قبل به خودم میگفتم، این گناه زیادهخواهی من هست؛ ولی خواست دل است، چه میشود کرد! چون که در سالهای اخیر چانهی خودم را به جوت گریبان می بینم، خیال میکنم این یکی را دیگر کمی فهمیده باشند که اگر همه اینها را میخواهم، باید هیچ چیز نخواهم.
آیا از دیدگاه جنابعالی نستعلیق میتواند هنری انتزاعی باشد؟
امروزه خطاطی اسلامی به عنوان هنر قدسی و تجریدی، دیگر معروف خاص و عام شده است و در تاویل و تفسیر آن، چه نویسندگان و محققان دانشمند ایرانی و چه دانشمندان هنرشناس دیگر کشورها، قلمفرسایی بسیار کرده اند؛ از جمله قاضی احمد منشی، کاشفی، سید حسین نصر، تیتوس بوکهارت، مارتین لینگز، ولادیمیر مینورسکی، آنهماری شیمل، ولش، فریتیوف شوآن و دیگران مقالات ستایشآمیز و کتابهای جامعی نوشتهاند که مفهوم کلی آنها یکسره تایید و تاکید تجریدی بودن این هنر است و مطالب بنده تکرار مطالب یا ملهم از روش دی و درک این دانشمندان است.
فقط به عنوان طالب عاشق ـ گرچه عاشق کارش از طلب گذشته است؛ ـ عرض می کنم مقولهی خطاطی پیچیده و نیز بیانگر خیلی نکات است از جمله اینکه ملتی با فرهنگی متعالی و درکی عمیق و عشقی سرشار، توانسته در زمان طولانی علاوه بر خطوط دیگر اسلامی، زیبایی نستعلیق را این چنین به حد اشباع برساند. این روست که خداوند در حق ما ایرانیان رحمت آورده و چنین قابلیتهایی در کف با کفایت فرزندان این مرز و بوم نهاده آنها را مفتخر به داشتن خطوطی به این زیبایی نموده است.
و اما در سؤالتان، خوشنویسی را هنری «انتزاعی» عنوان نمودید، از آنجا که این تعبیر را در خوشنویسی خیلی به کار میبرند و بعضاً آن را با «تجریدی» یکسان میبینند، لازم می دانم عبارتی چند عرض کنم و سعی دارم موضوع را مستقیم دنبال کنم و از شاخهای به شاخهی دیگر نروم، چنانچه عادت من نه اینست! به قول مولوی:
این همی دانم مستی من میگشاید بی مراد من دهن
فکر میکنم باید در بیان خوشنویسی به عنوان یک هنر انتزاعی و خوشنویسی به عنوان هنر تجریدی توجه ویژهای نماییم. معنی این دو در نگاه اول گرچه مغایر نمینماید ولی در عمل و معنی باید فرقهایی داشته باشند. خوشنویسی را باید با «هنر محض» Abstract Art تفاوت بگذاریم. حالا اگر نخواهم خودم را با این لغت جهانی جا افتاده وارد مناقشه ببینم ببینم که رمقش را هم ندارم، پس باید برای بیان مقصودم با خودم که دمِ دستتر هستم قضیه را دنبال کنم!
بنده چیزهایی میکشم به اسم َنقاشیخط» که یک نوع نگاه و برداشت خاص است از خطاطی ـ و چنانکه گفتم حال و احوالش به عنوان هنر تجریدی معلوم است ـ و در واقع یک نوع نگاه «انتزاعی» است در عمل خطاطانهام به خود «خوشنویسی» گرچه در معنی و در کل این ها متصل به هنر تجریدی است ولی خود بهعنوان هنر انتزاعی از یک حقیقت آشنای دیگر بر آمده است. پس از مدتها خوشنویسی، خواستم کارهایم از هر تعلقی، حتی مصرفی بودن خطاطی برای انتقال مفاهیم روزمره، منتزع باشد؛ انتزاع از هر نوع کاربردی و در کارهای َ«نقاشیخط» یکسره خودم را خلاص کردم! من در مجرد خودم تحمل هیچ قسم مصرفی بودن هنرم را ندارم. نباید بیان این عبارت حقیر سوءتفاهم برانگیز باشد و به عنوان طرفدار هنر برای هنر تکفیر شوم یا بهعنوان برج عاجنشین!
باید عرض کنم اینها نمایشی از تقلای غواصی است در ژرفای تجریدش که یک عمر به دین و دل در آن زیسته است. نمادی از آن نوع آزادی مسلمانی است که خود را یکسره از هر آرایهای خلاص کرده و «خطاطی خالص» را دستمایه کارش قرار داده است.
در موضوع آزادی و آزادزیستن اجازه بدهید مثالهای عمومیتری بیاورم مانند «شطرنج» این آمیزهی ورزش علم و هنر؛ یا «فوتبال» نمادی از زندگی اجتماعی در محدوده جا، زمان و قوانین از پیش تعیینشده با ناظران و داوران تیزچشم و سختگیر که گرچه، در هر صورت، هردوشان ورزش و سرگرمی است برای تماشاچیان؛ لیکن گفتن ندارد، در معنی نمایشی است فاخر از تجلی آزادیهای انسانی و چه تماشایی! چون، باز گفتن ندارد که میلیونها مردم در سراسر گیتی، همزمان، به تماشای یک بازی نمینشینند تا مواظب باشند که آیا این بازیکنان «قوانین» را درست رعایت میکنند یا نمیکنند!
اما قوانین نهفته در خطاطی و آداب زیستن خطاط هم گرچه در عمل ایودی بنماید، لیکن به معنی دلیل تطهیر است برای دور ماندن خطاط از آلایشها و اتصال به فیض الهی و آن وقت پرواز خلق زیباییها فرینش بدایع…
در هر سه که دقیق میشویم، بهطور نمادین آزاد زیستن خود را در داخل قوانین، بسی دلنشین و لذتبخش و زیبا مییابیم و شاید یکی از دلایل پرطرفداربودن بعضی هنرها و ورزشها در جهان از همین روست.
شکل گستردهتری وارد این بحث میشدم؛ اما همین قدر ملاحظه می کنید که یکی از معانی قدسی بودن خطاطی، انسانی بودن و زندگی بخش بودن آن است. برای من که چنین است؛ و چنین است که خود را مفتخراً حفظ سنتها میداند و سخت گیر است.
نشد از ادامه مطلب جدا افتادیم! عرض میکردم کارهایم گرچه متصل به هنر تجریدی است ولی خود بهعنوان کارهای انتزاعی از یک حقیقت آشنای دیگر بر آمده است.
به زبان لغت ـ معنی «ابستراکت» از تلخیص کردن از، عاری از کیفیات واقعی ـ در مورد هنرهای ظریف، اسمش را گذاشتهام عملکردی ـ جوهر گرفتن از خوشنویسی است. می خواهم بگویم اگر کل یک چیزی زیبا و مقدس و مجرد است، آنچه که از آن بر میگیریم دارای همان کیفیت است. حال به یک جریان خالص و مهمی بر میخوریم. دلم گواهی میدهد که آبسترهی هنر تجریدی، خود یک هنر تجریدی است عبارت دیگر، دلمشغولی و حاصل خلاقیت هنرمند مجرد، خود این تجرید است و کارهایش دارای همان کیفیت هنرهای تجسمی تجریدی.
به تاکید، اما اینکه انتزاع از هر واقعیت عینی دیگر هم عین تجرید است، برای من که به واضح این طور نیست و ماندهام، آیا حالا ابسترکت یا انتزاع این همه هنرمندان ریز و درشت در غرب و کارهای آبسترهشان را هم جزوه هنر تجربی به حساب بیاورم؟ آیا میشود بین «مجرد هنرمند غربی» و «مجرد هنرمند خطاط مسلمان شرقی» سنخیتی قائل شد؟ بنده که چنین چیزی را قبول ندارم.
مسئله مهم دیگر در اتصال به همین موضوع این است که به نظر میرسد، برای تشخیص اصالت ایده و عمل هنرمندان باید حال و هوای کارهایشان با حال و هوای آدمهایشان دیده شود. و این یکی از روشهایی است در تشخیص کار اصیل از بدلی، برای تشخیص صنعتگری از هنرنمایی، برای جداسازی کپی از اصل و…
حاصل آنکه هنر تجریدی تعریف شناخته شده خودش را دارد. در عمل و در معنی روایت «وجدان قومی» است که هنرش مربوط به عالم قدسی است. اما هنر انتزاعی تراوش از ضمیر ظرفیت انسانی است. ضمیر و «وجدان فردی» است؛ گرچه به عالم ملموس مشابهت نداشته باشد.
به هر حال نمیدانم آیا توانستم بالاخره فرق «هنر تجریدی» و چفت و بست شبا هنرمند مسلمان و نیز هنر انتزاعی را با خلق و خوی خلاقانهشان بگویم یا نه!
این روزها شاهد برگزاری اولین جشنواره خوشنویسی جهان اسلام هستیم که اصولاً نقطه نظرتان نسبت به برپایی اینگونه جشنواره ها چیست و در این خصوص چه پیشنهادهایی دارید؟
به شهادت آثار به یادگار مانده در تاریخ از کاربرد خطاطی در بناها، اشیا، صحایف و آثار فاخر مکتوب؛ پس از سدههای اولیه اسلامی، ایران محدود و خوشنویسی و علمدار شایستهی این هنر مقدس بوده است. سوای جهان اسلامی، که اقلام شناخته شدهی معین به عنوان تنها وسیلهی انتقال و انتشار فرهنگ و هنر در سرزمینهای مختلف آن یاری بوده، سه نوع قلم ابداع خود ایرانیان، به عنوان هنر اصلی و رسمی و نشان ملی، برای همهی جهانیان شناخته شده است.
در جهان صنعتی پس از تغییراتی در شکل زندگی مردم و ظهور تمدن جدید، به موارد فرهنگی هم توجه بیشتری شد. ملل متحد آن روز نه تنها یادگارهای پدران و میراث فرهنگی خود را در موزههایشان جمع کردند و به آنها ژرف نگریستند، بلکه آثار ملی و فرهنگی ملل دیگر ـ مخصوصاً جهان اسلام ـ را هم از اینجا و آنجا، به غرب و آشتی، جمعآوری کرده و به نمایش همگان گذاشتند و مورد قرار دادند
ما هم باید به این نوع فعالیتهای جهانی، که موجب غنای فرهنگ و تداوم هویتمان می گردید، توجه بیشتری میکردیم و در واقع آن نوع فعالیت را از همان زمانها شروع مینمودیم. آثار اصیل هنرهای به یادگار ماندهی ملی، از جمله مواد خط و خطاطی جمعآوری میشد و برای نگاهداری در کتابخانهها مخصوصاً فعالیتهای موزهای آنها هم مورد توجه قرار می گرفت؛ مانند کارهایی که با نقاشی و نقاشان میشد. ما به جهت داشتن هنری مانند خطاطی که مقدم بر هنرهای دیگرمان بود و آن روزها هم تنوع و کاربردهای چشمگیری داشت، ابتدا به آن می پرداختیم.
در غفلت از این مهم به تأثیر جادویی و شگرف خطاطی در اذهان مردم و لطف روح زیباپسند شان عنایتی نشد و ندیدیم که چگونه در گذشتهها به کوشش هنرمندان مفاهیم عالی انسانی به جهد در خلق زیباییهای تمام بر روی وسایل کاربردی و روزمره از سینهی مساجد و منارهها گرفته تا سرمهدان توی سجاده، از تنپوش حرب به قصد تعویذ تا وسایل طرب به نیت تفریح نقش بست و موجب تلطیف عواطف انسانی و تعالی روح زیباپسند این ملت و نیز انسان ساز و هویت آفرین شد.
چون اروپاییان اینها را نداشتند، حتی نقش کلام در ردای کشیشان را هم از ما گرفته بودند و به آن موارد نپرداخته بودند که مورد تقلید قرار گیرد. به نقاشی و نقاشان و مجسمهسازی، که در آنها سابقهای دیرینه داشتند، پرداختند. دولتشان نیز دست به کار شد و کارهایشان را در موزهها معرفی کردند و راجع به هنرمندانشان نوشتند، نقد کردند، به رقابت پرداختند، بینال تشکیل دادند و دامن زدند به اینگونه فعالیتهای فرهنگساز. تازه این اواخر ما هم به دنبال آنها دربارهی خطاطی خودمان آن را مانند خوشنویسی تعریف کردیم و خیال کردیم تنها وسیلهی کتابنویسی است یا قطعهسازی و لابد جایش در بیان آن نیست. ما به دنبال آنها و عقلمان نرسید، جشنوارههای خطاطی و مسابقه و بزرگداشت و بینال ترتیب دهیم که چشممان نیز به دهان آنها بود، آنها هم در این موارد چیزی بروز نداده بودند!
بدین ترتیب به نظرم باید جشنواره، و این نوع جشنوارهها خیلی زودتر انجام میشد. از فرصت بهره بگیرم و احتراماً تبریک بگویم به بخش هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و هم تبریک بگویم به خوشنویسان که شایسته است با شرکت فعال خود در برگزاری هرچه باشکوهتر و باروری و گسترش آن فرا رفتن از قلم و کاغذ و جریان یافتن آن در زندگی، همیاری و کوشش کنند.
در مشاورهی تشکیل جشنوارهی خوشنویسی جهان اسلام البته به جمعبندیهایی رسیدیم و قرار شد با در نظر داشتن امکانات همهی هم خود را به کار گیریم. در آن جلسات بنده فقط فرصت کردم از موارد مورد نظرم دو یا سه چیز را ارائه دهم، اما مایلم اینجا به یکی از موارد مهم و فرهنگساز اشاره کنم. ابتدا نسل جوان ما توجه داشته باشند خطاطی و موارد آن در فرهنگ اسلامی ـ ایرانی ما موهبتی است در تربیت ما و آموزش و رعایت قوانین و قبول و الزام و توجه و شوق به رعایت آنها و پاکیزه و زیبا نگهداشتنشان البته که فخربرانگیز است و احترامی عمیق به سنتهای این ملت که قبول همگانی بوده است.
اکنون وقت آن رسیده است تا ما در چارچوب رعایت قوانین بیاموزیم آزاد کنیم توجه و تقدیر به نمونه های کاربردی گذشته این هنر مقدس یک بار دیگر در احیای آن زندگانی خود را رونق بیشتری ببخشیم.
متاسفم که آنچه از احترام به خطاطی و تأثیرگذاریاش بر فرهنگ و زندگی در دل و ذهنم میگذرد قادر به بیانشان نیستم! قدر عرض میکنم که اگر زمان تکیه داشتن به قوانین سنتی خوشنویسی، ضمن اینکه بتوانیم خود را از تکرار کارهای گذشتگان آزاد کنیم، و آموختههای قوانین و قواعد را دستمایه اولیه و اصلی کارهایمان قرار دهیم و به قدرت جادویی کارمان و تواناییهاییمان بیندیشیم و این معنی را در عمق جانمان بفهمیم و بهدان بپردازیم و به پرواز در آییم و کاربرد آموختههایمان را از کاغذ و قطعه و بوم به میان زندگی مردم بکشانی؛ آن وقت است که نمونه و سرمشقی شدهایم از چگونه زیستن، چگونه آزاد زیستن، یعنی سنتی زیستن! آری، باور کنیم که یکی از دلایل قدسی بودن خطاطی، انسانی بودن آن است.
سربسته عرض میکنم؛ اکنون هم غفلت نکنیم و به دست کشورهای دیگر در برگزاری از این دست جشنوارهها نگاه نکنیم که یک عده جمع میشوند با عینکهای ذرهبینی تا ببینند در مسابقهی نوشتن کوه قاف چه کسی بهتر و زودتر رسیده است و حفظ سنت را به همین خلاصگی و بیرنگ و بویی و بیرمقی برگزار کنیم! مسائل ما اکنون با دیگران فرق میکند. ممکن است آنان احیای سنت خوشنویسی را در حدود مثلاً احیای سنت حصیربافی ببینند!
یک بار دیگر مقلد نباشیم، نیازهای خود را خودمان کشف و برآورده کنیم. ضرری نمیبینیم. یکبار دیگر اعتقاد خود را بدین نکته عرض کنم که زمان آن رسیده است تا از این مسائل ابتدایی گذر کنیم و به اهداف زندگیبخش هنر خوشنویسی بپردازیم.